صد سال تنهایی...

ساخت وبلاگ
چشمهات را ببند اینجا چیز زیبایی برای تماشا نیست دستهات را مشت کن اینجا چیزی در انتظار لمس و نوازش تو نیستلبهات را بدوز اینجا گوشی برای شنیدن آواز تو نیستپنبه‌ای در گوش‌هات فرو کن اینجا کسی با تو سخنی ندارداینجا حتی به بینی هم نیازی نداری هیچ عطری قرار نیست تو را در خاطره‌ای خوش غرق کندمیتوانی کاملا از حواس پنج گانه‌ات دست بکشی،کاملااینجا برای دیدن باید از مرز تنت عبور کنی برای نوازش روح نرگس وحشی باید اول خارهایش را در آغوش کشیبرای بوسیدن شبنم روی شمشادهای حیاط باید تماما عطش باشیبرای شنیدن آواز سنگهای صیقل خورده کف رود باید شکسته شدن را بلد باشیبرای بوییدن عطر نوزادی باید دوباره متولد شویآن جا… در پشت حصارهای خیالی وجود…منتظرت هستم + نوشته شده در پنجشنبه یکم تیر ۱۴۰۲ ساعت 14:44 توسط سيده سارا شهبازي  |  صد سال تنهایی......ادامه مطلب
ما را در سایت صد سال تنهایی... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sameallah بازدید : 23 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1402 ساعت: 14:09

به نام خدا...احساس میکنم دور شده ام از کودکی که روزی میشناختمش..از اتاقی که روزی در آن می‌زیستم..از دنیایی که هم اندازه خودم بود و تمام کارهای احمقانه ام که آن موقع عاقلانه به نظر میرسید..احساس میکنم پیر شده ام.. به اندازه تمام روزهایی که انسان گذرانده.. پیر شده ام به اندازه تمام ستاره هایی که انسان نام گذاری کرده.. پیر شده ام به اندازه همه ی کیلومترهایی که انسان رفته...احساس میکنم آرامم و می توانم گوش کنم به موسیقی پس زمینه خلقت.. همانکه مدام و مستدام است... می شنوم... پس آیا هستم؟این روزها همه چیز عوض شده..من، اطرافم، فکرم، زندگیم.. کار میکنم مدتیه.. فکر نمیکردم بتونم کار کنم..بتونم از تخت جدا شم..بتونم حتی وقتی خسته ام وظایف کاریمو انجام بدم..فکر کنم بزرگ شدم اولین باریه که توی این 10 سال دیگه حس نمی کنم 17 سالمه.. حالا می تونم کم کم به خودم بگم که دیگه سال 90 نیست.. من گیر نکردم توی سال قبل کنکور بزرگ شدم الان میبینم که توی 1400 هستم.. روزهارو مینویسم توی دفترم تاریخ میزنم و شمار روزهای هفته رو دارم..دیگه گم نمی کنم که امروز چندشنبه استمی تونم به آینده فکر کنم و نترسم.. احساس میکنم از پسش برمیام.. حداقل خوبه که تجربه ش کنم.. خوبه که برم سفر.. خوبه مهاجرت کنمامروز صبح که توی تخت بودم و ویدیوی حبیب و امیر که توی گروه فرستاده بودن رو دیدم دلم خواست اونجا باشم هزاران کیلومتر دورتر.. پیش اونا و باهاشون بخندم از ته دل...پ.ن1: مهدی بهم گفت میدونه که خیلی وقته از ته دل نخندیدم.پ.ن2: صبح میشه این شب. + نوشته شده در سه شنبه دوم آذر ۱۴۰۰ ساعت 16:16 توسط سيده سارا شهبازي  |  صد سال تنهایی......ادامه مطلب
ما را در سایت صد سال تنهایی... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sameallah بازدید : 255 تاريخ : شنبه 4 تير 1401 ساعت: 0:29

بسم الرحمن...

بعد از مدت ها اومدم اینجا

حالم خیلی بهتره...تراپی میرم

قرص میخورم و احساس میکنم دنیارو زیباتر میبینم...

هدف دارم کار میکنم

لبخند میزنم 

باز نماز خوندنو شروع کردم 

کتاب میخونم و ورزش میکنم

صد سال تنهایی......
ما را در سایت صد سال تنهایی... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sameallah بازدید : 110 تاريخ : پنجشنبه 18 ارديبهشت 1399 ساعت: 8:40

بسم الرحمن اين عيد هم كم كم به پايان خود نزديك ميشود به قول گاندي نميدانم هرسالي كه ميگذرد يكسال به عمرم اضافه ميشود يا يكسال از آن كم ميشود حالا هفتمين سال ازكنكور كارشناسي ام گذشته است راه جديدي آغا صد سال تنهایی......ادامه مطلب
ما را در سایت صد سال تنهایی... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sameallah بازدید : 122 تاريخ : پنجشنبه 11 بهمن 1397 ساعت: 20:58

بسم الرحمن... امروز بعد از مدت ها ساعت ٧ صبح رو ديدم  صبا رو بردم دانشگاه و خودمم اومدم كتابخونه ميرزا نشستم پاي كارام هنوز گيج و گنگم اما دارم خودمو جمع مي كنم ميخوام كار كنم فعال باشم مفيد باشم  اما صد سال تنهایی......ادامه مطلب
ما را در سایت صد سال تنهایی... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sameallah بازدید : 122 تاريخ : پنجشنبه 11 بهمن 1397 ساعت: 20:58

بسم الرحمن شايد من اينجا توليد محتوا نكنم اما خيلي راحت و بي پرده حرفم رو مي نويسم حتا اگر كسي نخونه مدلم رو هركاري مي كنم درست نمي شه جواب نميده  و واقعا احساس ميكنم خدا اون دنيا يه چيز خفني به ما مي صد سال تنهایی......ادامه مطلب
ما را در سایت صد سال تنهایی... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sameallah بازدید : 114 تاريخ : پنجشنبه 11 بهمن 1397 ساعت: 20:58

بسم الرحمن...

احساس مي كنم افسردگي دارم 

حوصله انجام هيچ كاري رو ندارم

ناراحتم سرم درد مي كنه و حالم خوب نيست

هيچ اميد و آرزويي ندارم 

شايد يك هفته رفتم سفر تنها كه فكر كنم كه مي تونم ادامه بدم يا نه

خيلي خسته ام

حتي حال ندارم اينجا بنويسم

 پ ن: مي خوام وقت مشاوره بگيرم

صد سال تنهایی......
ما را در سایت صد سال تنهایی... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sameallah بازدید : 121 تاريخ : پنجشنبه 11 بهمن 1397 ساعت: 20:58

بسم الرحمن... امروز بعد از مدت ها اومدم که بنویسم چند روزییه حال خوبی دارم و به خودم اجازه نمیدم که الکی دعوا کنم با مهدی مهدی صبورترین آدمیه که تا حالا دیدم پایان نامم دست دکتر اسلام لوییانه و دوشنبه صد سال تنهایی......ادامه مطلب
ما را در سایت صد سال تنهایی... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sameallah بازدید : 120 تاريخ : پنجشنبه 11 بهمن 1397 ساعت: 20:58

بسم الرحمن دیشب خواب بابامو دیدم  همش خواب میبینم برگشته  روز به روز بیشتر دلم براش تنگ میشه یعنی میشه برگرده ببینمش و بغلش کنم و گریه کنم  میشه پیشش باشم و هیچ وقت ازش جدا نشم؟ میشه فقط بشینمو نگاش ک صد سال تنهایی......ادامه مطلب
ما را در سایت صد سال تنهایی... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sameallah بازدید : 144 تاريخ : پنجشنبه 11 بهمن 1397 ساعت: 20:58

بسم الرحمن...

این روزها فقط بیدار میشوم دور خودم میچرخم و سعی میکنم به چیزی فکر نکنم

اما شب ها دوباره خوابم نمیبرد

فکر پایان نامه و دیر شدن و اینکه از پسش برنمی آیم

فکر آینده

کنکور مهدی

و اینکه دیوار را چه رنگی کنیم

کتابی که تازه شروع کرده ام اسمش انسان خردمند است

و هنوز برجاده های آبی سرخ را تمام نکرده ام چون همه اش عذاب وجدان پایان نامه ی لعنتی را دارم

این فصل۳ که هرروز جانم را میخورد

امیدوارم هرچه زودتر تمام شود

صد سال تنهایی......
ما را در سایت صد سال تنهایی... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sameallah بازدید : 113 تاريخ : پنجشنبه 11 بهمن 1397 ساعت: 20:58